کمبوجیه پسر کوروش بود که در نبرد های بسیاری شرکت کرد ولی در نهایت خود کشی کرد . سربازان ایرانی در نبرد پلوزیوم در برابر مصریان ، از گربه به عنوان سپر استفاده کردند و چون در مصر گربه حیوانی مقدس بود ، مصریان جرئت تیر اندازی به ایرانیان را نداشته و بدون جنگ تسلیم شدند .
در ایران باستان رسم بود که حکومتهای ضعیف تر اراضی خود را تسلیم و در اختیار امپراتوری ایران قرار دهند .
سپاهیان خشایارشا پس از برتری بر لئونیداس و سیصد تن از یاران اسپارتی وی در تنگه تروموپیل ، راهی آتن شدند و با تیر آتشین این شهر را به نشانه انتقام به آتش کشیدند و معبد آتنه را نابود ساختند .
تمامی بنای پایتخت دوم هخامنشی ، پارسه ( معروف به تخت جمشید ) بر روی سکویی به ارتفاع 20 متر و و ابعاد 450 در 300 متر با روی هم قرار دادن سنگهای بزرگ ساخته شده بود .
پایه ها و ستون های فراوان این بنای پر عظمت ( پارسه ) با عاج و طلا تزئین شده بود .
کعبه زرتشت بنای مکعب شکلی است جلو مقبره داریوش ( واقع در نقش رستم ) که باستانشناسان هنوز هم در مورد کاربرد آن که آتشکده بوده یا استفاده دیگر هم داشته مطمئن نیستند .
کشاورزان ایرانی از طریق تونلهایی آب را از سرچشمه آن به مزارع خود می آوردند . این تونلها برای جلوگیری از تبخیر آب در زیر زمین حفر می شدند . به این تولها در عربی قنات و در فارسی کاریز می گویند .
داریوش کبیر اولین پادشاه ایرانی بود که دستور ضرب سکه های طلا موسوم به داریک را صادر نمود . او همچنین سکه های مسی را نیز مرسوم ساخت .
چرا ذوالقرنین همان کوروش کبیر است ؟
حتما تا به حال شنیده اید که افراد عامه مردم هنگامی که صحبت از کوروش کبیر می شود می گویند که نامش هم در قرآن آمده و به نام ذوالقرنین معرفی می شود ولی احتمالا بسیاری از افرا دلیل آنرا نمی دانند . حال در این مطلب می خواهم چرا و چگونه آن را برایتان بازگو کنم .عالم هندی ابولکلام آزاد برای نخستین بار این نظریه را مطرح می کند که شخصی در آیات 83 تا 98 سوره کهف باعنوان ذوالقرنین معرفی می شود همان کوروش کبیر هخامنشی است . اما داستان ذوالقرنین از این قرار است که وی در نخستین سفر خود به غرب ابتدا خورشید را می بیند که در چشمه ای غروب می کند . سپس از اسبابی که چند بار تکرار می شود استفاده می کند تا به خاستگاه خورشید یا شرق برسد و در آنجا قومی را مشاهده می کند که خداوند جز آفتاب پوششی بر آنها قرار نداده بود .و باز اسباب مهم خویش استفاده می کند و به سفری دیگر به میان دو کوه می رود و قومی را می بیند که هیچ چیز را نمی فهمند و با اینکه ثروتمند بودند اما از نظر عقلی پیشرفت چندانی نکرده بودند . در ادامه می خوانیم که آنها از دو گروه به نام های یاجوج و ماجوج ناراضی هستند ، چرا که به میان این دو کوه می رفته و فساد ایجاد کرده و در جنگ بودند . آنها از کوروش می خواهند که با هزینه آنها سدی مستحکم برای جلوگیری از تقابل این دو گروه ایجاد کند و ذوالقرنین فقط طرح و نقشه را فراهم آورد . ذوالقرنین در جواب آنها می گوید که خداوند قدرتمند تر است و هزینه و قدرتی که در اختیار من گذازده از شما بهتر است . سپس ذوالقرنین دستور داد تا قطعات آهن بیاورند و همچنین دستور داد تا هیزم و خاشاک برای آتش بیاورند و در آهن بدمند و آنها را به هم متصل سازند (همان کاری که امروزی آنرا جوشکاری می نامند ). سپس دستور داد تا به این سد آهنی مس ذوب شده بیافزایند (برخی می گویند که این کار برای افزایش استحکام آهن بوده ) و در آخر ذوالقرنین خطاب به آن می گوید که این سد تا زمانی که پروردگارم نخواهد فرو نمی ریزد و داستان مرموز ذوالقرنین اینجا به پایان می رسد . در ابتدا به سفر غرب می پردازیم : چیزی که در این سفر قابل توجه می باشد چشمه گل آلودی است که خورشید در آن فرو می رود . در تاریخ می خوانیم که کوروش برای جنگ با کروزوس پادشاه لیدی ( ترکیه امروزی ) برای نخستین فتح سفر می کند و رد پایان نیز سارد را به تصرف در می آورد . اما منظور از خورشیدی که در چشمه گل آلود فرو می رود این است که این صحنه احتمالا در سواحل دریای دریای اژه رخ داده چرا که هنگامی که نقشه را جلوی خود می گذاریم می بینیم که به سبب وجود خلیجک های متعدد به ویژه در نزدیکی ازمیر دریا حالت چشمه به خود می گیرد و این صحنه خطای دید چشم بوده چرا که در هنگامی که خورشید غروب می کند افرادی که در ساحل ایستاده اند فکر می کنند که خورشید به درون دریا فرو می رود و این احتمالا صحنه ای بوده که کوروش در هنگام سفر به غرب با آن مواجه گشته است پس سفر غرب کوروش با سفر ذوالفرنین تطابق دارد . اما سفر به خاستگاه خورشید یا شرق ، در این بخش از داستان بحث بر انگیز ذوالقرنین می خوانیم که وی با قومی مواجه می شود که جز آفتاب خداوند بر آنها پوششی قرار نداده است . منظور احتمالا سفری بوده که برای رفع شورش قومی بیابانگرد در شرق شاهنشاهی ایران رخ داده و منظور از قومی که خداوند هیچ پوششی بر آنها قرار نداده احتمالا اشاره به بیابانگرد و صحرا نشین بودن آن قوم بوده که کوروش برای دفع شورش آنها به شرق سفر کرده بوده است ، پس سفر به خاستگاه خورشید از سوی ذوالقرنین با سفر به نواحی شرقی حکومت کوروش تطابق دارد . اما بحث بر انگیز ترین سفر این داستان مربوط به مکانی است که موقعیت آن مشخص نمی باشد و فقط به این اشاره شده که میان دو کوه است . و البته این سوال پیش می آید که تنگه کجاست و مطلبی که کار را سخت می کند وجود سدی آهنی و باستانی در آن است . در رابطه با این سد مکانهایی گفته می شود اما این مکانها در بعضی از موارد با سد مخصوص آهنین داستان ما تطابقی ندارد . اما تنگه ای در نواحی کوهستانی قفقاز وجود دارد به نام تنگه داریال که در این تنگه سدی آهنین و باستانی قرار دارد و تقریبا با تمام ویژگی های سد داستان ذوالقرنین تطابق دارد ، سدی آهنین ، باستانی و میان دو کوه . با مطالع کتب ارمنی در می یابیم که از این سد با عنوان سد کوروش نام برده و باعث و بانی آن کوروش کبیر بوده و همچنین در آن نواحی نهری با نام سائرس وجود دارد که کلمه ای یونانی است و ترجمه آن به فارسی معادل با کوروش می باشد که شاید نشان از این دارد که این سد به طور قطع توسط کوروش ساخته شده است . اما در خصوص یاجوج و ماجوج باید گفت این قوم که نام آن در تورات هم ذکر شده و واژگانی اصالتا یونانی که وارد عبری و عربی شده ، می باشند و قومی بودند وحشی و به سرعت زاد و ولد می کردند و هنگامی که جمعیت شان زیاد می شد برای غارت به کشورهای دیگر سرازیر می شدند . از جمله موج های این گروه می توان به هون ها به سرپرستی آتیلا یا مغول ها که آخرین نسل از آنها بودند ، به سرپرستی چنگیز خان یا تموچین اشاره کرد . گویا در زمان کوروش هم این قوم به تهاج و غارت دست زده بود و کوروش انها را مهار کرد . اما آخرین سوال و یا اولین سوال این است که کوروش چرا با نام ذوالقرنین معرفی شده ؟ در تورات یهودیان کوروش بسیار ستوده شده و از او به عنوان عقاب مشرق نام برده می شود . در
مجسمه ای که در قرن نونزدهم از کوروش پیدا شد در دو طرف کروش بالهای عقاب مشاهده می شود و چیز دیگری که قابل توجه است وجو یک تاج بر سر کوروش است که دارای دو شاخ می باشد . از طرفی تعبیر " قرنی الشمس " نیز در عربی وجود دارد که به معنای دو شاخ آفتاب می باشد . از این رو از ترکیب کلمات ذو و قرنین در فارسی به این کلمه دست می یابیم : صاحب دو شاخ اما بعد از کشف مجسمه کوروش مشخص می شود که ارتباط این دو شاخ با کوروش که یک پادشاه هخامنشی بوده چیست . تاج کوروش دارای دو شاخ قوچ بوده و از این تطابق ها تنها نتیجه ای که می توان گرفت این است که ذوالقرنین همان کوروش بوده است
[ شنبه 12 مرداد 1392 ] [ 12:49 ب.ظ ] [ علی یوسف الهی ]
[ نظرات() ]
درگذشت کوروش کبیر و به حکومت رسیدن داریوش بزرگ
مرگ کوروش کبیر هم مانند تولدش مرموز بوده و افراد مختلف روایات مختلفی درباره آن نقل می کنند . در مطالب پیشین به تولد کوروش کبیر و افسانه ها و روایات ضد و نقیض اشاره شد . در این متن روایات مبنی بر فوت کوروش تمرکز می کنیم . ابتدا به روایت هرودوت از وفات این سردار هخامنشی می پردازیم ، وی اعتقاد دارد که کوروش در نبرد با ماساگات ها یا ماساژت ها (همسایگان شمال شرقی ایران ) شکست خورده و کشته شد . اما هموطن دیگر هرودوت ، کتزیاس اعتقاد دارد کوروش در جنگ با سک ها زخم برداشته و جان به جان آفرین تسلیم می کند . اما گزنفون ، دیگر مورخ مطرح یونانی با نظریه ای کاملا متفاوت از افراد قید شده می گوید قومی به نام در بیک ها با فیل های جنگی ، سواره نظام ایران را محاصره کردند و کوروش در این نبرد از اسب به زمین افتاده و یک هندی که از متحدان دربیک ها بود او را زوبینی زخمی و وی پس از چند روز جراحت در می گذرد . اما آنچیزی که قطعی می باشد محل دفن کوروش است که در پاسارگاد ، اولین پایتخت هخامنشیان ، می باشد . پس از مرگ کوروش پسر بزرگترش کمبوجیه به تخت سلطنت می نشیند . کمبوجیه در هنگام سلطنت به مصر لشکر کشی کرد و قبل از لشکر کشی بدلیل ترس به واسطه ی از دست دادن پادشاهی بوسیله برادرش بردیا او را مخفیانه به قتل رساند و سپس به مصر عزیمت کرد . در هنگام غبت کمبوجیه ، یک مغ زرتشتی به نام گئومات به وسیله برادرش که در قصر نگهبان بود از مرگ پنهانی بردیا برادر کوچکتر کمبوجیه مطلع می شود و به دلیل شباهت عجیبی که به بردیا داشت شورش کرده و خود را بردیا معرفی نمود و بر تخت سلطنت نشست . در این میان کمبوجیه هم به طوری که ان هم درای روایات مختلفی است فوت کرده یا کشته می شود . البته شباهت گئومات با بردیا در زمان کوروش هم مشاهده شده بود و به همین دلیل لاله گوش گئومات بریده شده بود تا اشتباهی رخ ندهد . با استفاده از همین نشانه داریوش و دیگر نجبای پارسی از ماجرای بردیای دروغین مطلع و پس از کشتن گئومات مغ سلطنت را به خاندان هخامنشی باز می گردانند . پس از این ماجرا نجبای پارسی برای مشخص کردن پادشاه به گفته هرودوت قرار گذاشتند در یک مکان با اسب هایشان جمع شده و اسب هرکه در سپیده دم زودتر شیهه کشید او پاشاه ایران است . در این میان داریوش هخامنشی پسر ویشتاسپ شب قبل مادیانی را برای اسبش در آن مکان فراهم می سازد و در سپیده دم روز بعد اسب وی زود تر از همه شیهه کشیده و داریوش پادشاه ایران می شود . البته بعضی مورخین با توجه به نسب داریوش در کتیبه بیستون که داریوش را به هخامنش جد کوروش می رساند می گویند احتمالا احتیاجی به شیهه اسب و ماجراهای دیگر برای به سلطنت رسیدن داریوش نبوده و وی با شور و مشورت تمام ایالات و بزرگان پارسی به پادشاهی منصوب شده است .

[ جمعه 11 مرداد 1392 ] [ 12:55 ب.ظ ] [ علی یوسف الهی ]
[ نظرات() ]
درباره بیستون
بیستون محلی است در شش فرسنگی کرمانشاه امروزی و در سر راهی که به همدان یا اکباتان می رود . داریوش بزرگ در انتخاب این مکان برای جاودانه کردن کارهایش ،نظری صائب داشته است . بر روی تخته سنگی بزرگ و وسیع ، حجاریهایی کرده و کتیبه های مفصلی نوشته اند که به کتیبه های بیستون معروف است این حجاریها درباره واقعه ی بردیای دروغین یا گئومات و نه نفری است که در ابتدای سلطنت داریوش شورش کرده و یاغی شدند . شرح حجاریهای مذکور چنین است: داریوش ایستاده است و بر بالای سر او فرهور پرواز می کن . داریوش به تقدیس اهورامزدا ، دست راست خود را بالا آورده است و پای چپ را یر سینه گئومات مغ (بردیای دروغین ) گذاشته است . پشت سر داریوش دو نفر از رجال درجه اول درباری ایستاده اند . مقابل درایوش اشکال نه نفری که شوریده بودن حجاری شده است که دستان و گردن های همگی بسته است . در نوشته کتیبه ها چیزی که قابل توجه است ، تکرار وقایع می باشد و شاید برای توجه بیشتر چند بار تکرار شده اند . در بیستون دو کتیبه وجود دارد که به کتیبه بزرگ و کوچک معروف هستند .
[ پنجشنبه 10 مرداد 1392 ] [ 12:44 ب.ظ ] [ علی یوسف الهی ]
[ نظرات() ]